شب یلدا و تولد نی نی خاله مبینا
جوجوی من سلام. خوبی عشقم؟ زمستون شروع شده ات چطوره؟ هم نفس مامانی امسال یکی از بدترین یلدا ها رو گذروندیم. میگم بد از این نظر که وقتی عزیزجون و خاله مبینا بیمارستان بودن بقیه خاله جونها هم رفتن یه جای دیگه و من و بابایی خیلی حوصلمون سر رفته بود. رفتیم کلی تو خیابونها دور زدیم ولی بازم حوصلم سر جاش نیومد. همش افسوس می خوردم که چرا ما دور هم جمع نیستیم. ولی با تموم این حرفا گذشت . . . بزار از این حرفای کسلی بیایم بیرون. امسال یلدا برامون یه مهمون کوچولو آورد. امروز صبح نی نی خاله مبینا به دنیا اومد. یه پسر ریزه میزه که فقط گریه میکنه. اسمشم گذاشتن "مان...
نویسنده :
مامان شهناز
16:15