غربالگری
شیطونک مامانی سلام خوبی؟سر حالی؟ منم خوبم....
میدونی این هفته چی شد؟ این هفته که دوازده هفتگیت داشت تموم میشد رفتیم سونوگرافیه غربالگری که از سلامت جوجو خیالمون جمع بشه. من و تو بابایی!
قبل از اینک بابایی بیاد تو اتاق دکتر اندازه گیری هاشو کرد که فکر کنم اذیت شدی چون خیلی سر به سرت گذاشت تا عکسی که می خواد رو بگیره.
بعد تموم شدن کارش بابایی هم اومد پیشمون دوتایی برا دیدنت هیجانزده بودیم. آخه دل منم برات خیلی تنگ شده بود.
. . وای . . کوچولوی هفت سانتی من با شیرین کاریات ما رو غافلگیر کردی مدام میرفتی بالا سر میخوردی میومدی پایین! ( شیطنتت به خودم رفته، پیش خودمون بمونه!)
چشمای من و بابایی از تعجب گرد شده بود و صدای قلب وروجک شیطونمون رو هم شنیدیم. دکتر گفت: همه چیزت طبیعی و خوبه. دوتایی شاد و خندان اومدیم خونه و این شادی رو مدیون نی نی نازنینمون هستیم.
تا امروز منتظر جواب آزمایشت موندم ولی اون دو روز دیگه میاد. اما امروز روزیه که فسقلی ما وارد چهار ماهگیش میشه. ایشالا بقیشم مثل این سه ماه سریع بگذره و سالم و سرحال بیای پیشمون.
قشنگم، گلم، قندم، نباتم، عشقم، امید زندگیم و همه هستی من خیلی دوستت دارم.
با وجود تو زندگی ما تکمیل و خانه کوچکمان پر از خوشی شد. بی صبرانه منتظر روزی هستیم که قدم های کوچولوت محفل ما رو گرم و روشن کنه.
تپش قلب من، مامانی مثل یه کوه پشتت وایستاده و مراقبته. هزار تا میبوسمت.