زندگی من شهرادزندگی من شهراد، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

همه زندگی من و بابایی

پایان هفته 35.

پسر قشنگم سلام  گپ گل مامانی، عشقم، عمرم، خوبی؟؟؟ منم خوبم این انتظار طولانی که به سختی میگذره همراه با مشکل شدن کارا یه دنیای دوست داشتنی برام ساخته....... مامانی فدای قد و بالای ریزت بره که اینقدر نازت زیاد شده. روزهای آخری که تو دل من هستی،حسابی جات تنگه میدونم. ولی خیلی زود این روزها هم تموم میشه. منم با اینکه زیاد وزن اضافه نکردم ولی نسبت به قبل خیلی تپل دیده میشم به قول عمو علی شدم کپل مدرسه موشها.                                عشقم هفته ای که گذشت 35 ه...
27 ارديبهشت 1393

32 هفتگی ناز ناز مامان.

          سلام پسر قشنگم. خوبی مامانی؟ خوش میگذره بهت؟ منم بد نیستم این روز ها یکم کارا برام سخت شده، راه رفتن، کار کردن،  خوابیدن و حتی غذا خوردن. چون دقیقا بعد غذا خودتو جمع میکنی و با تمام زورت میچسبی بالای دلم که درجا میخکوب میشم و هر از گاهی هم سکسکه میکنی که دیگه به خوبی متوجه میشم.                                    تو این هفته وزنت رسیده به 1800 گرم و حرکاتت طوری قوی شده که با هر وولی دل مامانو به درد میاری.عیب نداره کوچولویه من بازم من خوشحالم چون با این حرکاته که بهم میفهمونی سر حالی و ...
17 ارديبهشت 1393

بالا خره رسیدی به هشت ماه !!!!

شیر مرد من سلام. بالاخره بزرگ شدی و پا گذاشتی به هشت ماهگی عزیزم. روز ها دارن تند تند میگذرن و شمارش معکوس برا اومدن فسقلی مامان داره شروع میشه. عزیزم برات بگم چند روز قبل رفتم دکتر، با جواب آزمایش دیابتی که به مصیبتی انجام داده بودم حتی یاد اون همه شیرینی میوفتم هم حالم بد میشه. دکتر از جواب آزمایش راضی بود . و صدای قلب کوچولوت مثل همیشه عالی و منظم بود. دکتر برام سونوگرافی نوشت تا از وضعیت رشدت توی این هفت ماه مطلع بشه و از این به بعد دو هفته یه بار باید برم پیشش.       خوشگل مامان ،الان توی هفته 30 هستی و احتمالا 1600 گرم وزن گرفتی. حسابی بازیگوش شدی لگدهای محکم میزنی یا پاتو محکم فشار ...
5 ارديبهشت 1393

نوروز 93 ما !!!!!

پسر یکی یه دونه من سلام. عشقم که همه عشقهای دنیا خلاصه میشن تو وجود کوچولوت. تویی که مامان و بابا برای دیدن روی ماهت دیگه طاقتشون تموم شده و خیلی خیلی بی قرارن عزیزم! پسرم سال نو و بهارت مبارک مامانی. خیلی ببخشید که دیر تر از همه مامانی های دوستات برات پست سال جدید رو می زارم. شرمندتم.      امسال تحویل سال نو، روز 29 اسفند 92 ساعت 20 و 27 دقیقه و 7 ثانیه بود. امسال از بین جمع دو نفری من و بابایی آوردن سبزه موقع تحویل سال نو، به داخل خونه رو من انجام دادم. اونم با سبزه قلبی خوشگل تو که عزیز برات ریخته بود و  بعد از تبریکات و آرزوهای خوب برا خودمون و همه یکم که گذشت لباس پوشیده اول رفتیم خونه ماما...
20 فروردين 1393

پسرم رفته توی هفت ماه!!!

سلام گلم ،سلام بهارم،بالاخره بزرگ شدی و رسیدی به هفت ماه.یگانه پسرم هفت ماهگیت مبارک. وای شکوفه من مامانی خیلی خوشحاله. خوشحال برای بزرگ شدن و سالم بودن تو، برای رسیدن سال نو، برای اومدن بهار قشنگ و برای یه زندگی عالی. برای همه چیز خوشحال و سپاسگذار خداجون هستم.              زندگی من، الان که وارد هفت ماه شدی نزدیک یک کیلو وزن داری و حدود 36 سانت هم قد  کشیدی.و الان جوری تکون میخوری و پشتک میزنی که دل منو میکنی و از بیرون کاملا واضح دیده میشه. من و بابایی گاهی اوقات حرکت هاتو دنبال میکنیم ، نمی دونیم تو سرت چی میگذره ولی با همین جنب و جوش ها به ما کلی حال میدی...
29 اسفند 1392

شمارش معکوس تا آخر سال.

سلام پسر مامان خوبی؟چه خبرا؟ طرفای شما هم بهار اومده؟ منم خوبم و اینجا هم همه چیز عالی و قشنگ شده . برای امید زندگیم بگم کارام دیگه تموم شده و چقدر خسته شدم گلم.       و اینم قیافه من بعد این همه کار. فقط یکم خریدامون مونده.البته بابایی به اینکه الان همه چیز خریده بشه اعتقادی نداره. میگه اکثر جنسای توی بازار جالب نیست.ولی من جدای از این جریانات هنوز ذوق بچگی هامو دارم. آخه وقتی بچه بودیم از یه ماه مونده به عید با عزیزجون می رفتیم بازار و از نوک انگشت تا مغز سرمونو می خریدیم و تا عید هر کی میومد خونمون میاوردیم و بازار میکردیم.و روز اول عیدم صبح اول وقت زودتر ا...
26 اسفند 1392