بالا خره رسیدی به هشت ماه !!!!
شیر مرد من سلام. بالاخره بزرگ شدی و پا گذاشتی به هشت ماهگی عزیزم.
روز ها دارن تند تند میگذرن و شمارش معکوس برا اومدن فسقلی مامان داره شروع میشه.
عزیزم برات بگم چند روز قبل رفتم دکتر، با جواب آزمایش دیابتی که به مصیبتی انجام داده بودم حتی یاد اون همه شیرینی میوفتم هم حالم بد میشه. دکتر از جواب آزمایش راضی بود . و صدای قلب کوچولوت مثل همیشه عالی و منظم بود. دکتر برام سونوگرافی نوشت تا از وضعیت رشدت توی این هفت ماه مطلع بشه و از این به بعد دو هفته یه بار باید برم پیشش.
خوشگل مامان ،الان توی هفته 30 هستی و احتمالا 1600 گرم وزن گرفتی. حسابی بازیگوش شدی لگدهای محکم میزنی یا پاتو محکم فشار میدی یه جا که بی اختیار صدام در میاد. چند شب قبل هم که طبق معمول تا دیر وقت بیدار بودیم وقتی غلتیدم نمی دونم کجات قلمبه از پهلوم زد بیرون که خیلی ترسیدم. سریع خودتو جمع کردی.
خب مامانی حواستو جمع کن اینقد سر به هوا نخواب پسرم. یکم دیگه طاقت بیار. بعدش تا اونجایی می تونی پاهاتو کش بده. باشه عشقم!!؟؟
دیگه برا گل پسری بگم عزیز و آقاجون تخت و کمدتو خریدن ولی تخت ده روز دیگه آماده است. وسایلم هم هنوز کامل نیست که وقتی همه آماده شد عکسشو می زارم برات. اما همچنان بابایی غر میزنه که جا تنگه و هر از گاهی برا خودش خونه می بینه. میگه اگر هم از خونه ای خوشم بیاد تو اصلا از جات بلند نشو همه رو کارگر میگیرم.
ولی من خونمونو دوست دارم با همه جا تنگیش. به ناچار وسایل تو رو هم کنار وسایل خودم تو اتاقمون چیدیم. هم اتاقی کوچولوی مامانی!! عیب نداره گلم، تو سالم بیا پیشمون از همه چیز تو دنیا برام با ارزشتره دیگه هیچی نمی خوام.
بنده خدا عزیز و آقاجون ،خودشون دوتا وسایلو جابجا کردن و اصلا نذاشتن من دست بزنم. بابایی هم اداره بود. خدا یه عمر طولانی و با سلامت بهشون بده و سایشونو از سرمون کم نکنه که زندگی من بی اونا معنی نداره.
دیگه عزیزکم برا اسمت بگم که از همون ماه های اول خودم این اسم رو انتخاب کردم و بابایی هم حرفی نداشت. چون همیشه میگه از اسم های عربی و دو اسمه خوشم نمیاد منم گشتم تو اسم های ایرانی!!
خدا کنه در آینده خودتم از اسمت خوشت بیاد و منم بتونم یه پسر جوانمرد و پاک برازنده اسمت تربیت کنم. "شهرادم"
پسرم بازم میسپرمت به خود خداجون که تا الان فقط اون بوده که مراقبت بوده و بازم آرزو میکنم که زود این دو ماه تموم بشه و بیای پیش من و بابایی که دیگه بیشتر از این صبر نداریم. خیلی مراقب خودت باش عشقممممممممممم.
برا پست بعدی قول میدم زود بیام برات بنویسم و خبرها رو بگم .
می بوسمت زندگیمممم.