یازده ماهگی پسر دلبندم
سلام نفس مامان و بابا . یازدهمین ماه زندگیتم تموم شد تولد یازده ماهگیت مبارک باشه دنیای من.
و الان چند روزی هست که توی اخرین ماه هستی . دیگه چیزی نمونده که پسر خوشگل من یه ساله بشه. چقدر زود گذشت .پارسال همین روزها من و بابا رضا دیگه تحملون تموم شده بود. روزها برامون نمیگذشت. دوست داشتیم هر چه سریعتر این ماه اخرم تموم بشه و چه خوب که تو زودتر امدی و ما را غافلگیر کردی. پارسال اینموقع ها بود که گرفتن وسایلت تموم شده بود و منم داشتم به اخرین حد تپلی میرسیدم. صبح ها با جنب و جوش تو بیدار میشدم و تا شب باهم به کارا میرسیدیم و شبم باز با حرکات تو به صبح میرسید.تا اینکه روزها سپری شدن و عشقمون از راه رسید.
و حالا هم داریم برا تولد یه سالگیت لحظه شماری میکنیم. توی این یازده ماه کلی شادی و شور به خونمون اوردی . و شدی همه زندگی ما. ملکه ذهن و قلب و وجود ما. پسر دوست داشتنی ما نمیدانی که برای هر حرکت تو چقدر ذوق کردیم و خندیدیم و خدا را شاکر بودیم. برای سالم بودنت. خنده هایت. شیر خوردنت. همه حرکاتت. غلت زدن و چهار دست و پا رفتنت. دندان دراوردن و عذاب هایی که کشیدی. غذا خوردنت و ایستادنت. همه و همه برایمان جذاب و دلنشین بودن. و الان هم که با شیطنت ها و کلماتی که گاه به گاه از دهانت بیرون میایند و خلاصه اینکه تو بهترین نعمت خدا برایمان بودی
الان که دارم برایت مینویسم ساعت نزدیک چهار بعدازظهر روز چهارشنبه هست و منتظریم که بابا بیاد و ناهار بخوریم. شما هم با شورت و رکابی داری دست به مبل بار ها و بارها کل عرض حال و طی میکنی و بازی میکنی.. الان دیگه ایستادنو خوب بلدی و وایمیستی و دست میزنی و میچرخی و چند روزی هست که دو سه تا قدم میای و سریع خودتو میندازی بغلم. عیب نداره مامانی حالا حالا وقت هست. الان تعداد دندونات رسیده به هفت تا. چهارتا بالا و سه تا پایین. و نزدیک یه هفته هست که خیلی ابریزش بینی داری و سرفه میکنی با اینکه دکترم رفتیم اما بهتر نشدی دکتر گف احتمال زیاد برا دندوناته. اخه لثه بالا دندونای نیشت پف کردن
شهراد خوشگلم کاش به این زودی دندان در نمیاوردی که اینقدر اذیت بشی. توی این یه هفته هم کلا لاغرتر شدی. بیشتر اوقات اشتها نداری و باید با کلی داستان بهت غذا بدم. اما بازم از نظر ساکتی عالی هستی. مث فرشته ها اکثر اوقات که دارم کار میکنم تو اشپز خونه تو با اسباب بازیات بازی میکنی و صداتم در نمیاد و موقع خوابتم یکم رو تاپ حالت خواب میگیری بعدم روتخت پستونک به دهن و پتو بدورت پیچیده از هوش میری. راستی توی ای ماه برا اولین بار موهای نازت رو یکم کوتاه کردیم. که خیلی بهت میامد. چند دقیقه اول توی ارایشگاه ساکت بودی اما یه هویی زدی زیر گریه و تا اخر گریه کردی. بعدم که دوش گرفتی شدی یه تیکه ماه.
اما اینا به اون معنا نیست شیطنت نداری..... نه عزیزکم گل های من از دست تو در امان نیستن هر کدوم از برگ های بنجامینمو که دستت بهش میرسه رو میکنی. روی سطح گلدونا هم توری کشیدیم اما بازم گریز میزنی توری رو بالا میکشی و خاکهاشو در میاری. باید هفت چشمی بپامت. یا اینکه با اون پاهای کوچولوت رو بلند میکنی و روی انگشتات وایمیستی تا جایی قدت میرسه وسایل رو از لبه میز غذا خوری و آینه شمعدان و کمد خودت برمیداری . درکل مامانی وروجکی هستی دوست داستنی. الانم که صدای کلید توی قفل درمیاد و میدونی باباته چنان به وجد میای انگاری دنیا رو بهت دادن. پدر و پسر اینقد برا هم ذوق میکنین که دیدنیه.
مامانی حرفام تموم شد. چند تا از عکس هایی که اینماه گرفتیم رو برات میرارم. قربون پسر یکی یدونه و وروجک م برم. اما الان چند روزیه برا ارتباط کامپیدتر و مودم مشکل پیش اومده که بابایی قول داده فردا حتماً درستش کنه. اما فعلا حرفام باشه تا فردا که خدا کنه بابایی به وعدش عمل کنه.
میبوسیمت جیگر گوشه ما.در پناه خداوند مهربان باشی. دوستت داریم تا همیشه......
تولد سه سالگی وانیا خاله منیره. شهراد و همه دختر خاله ها و پسر خاله ها و پسر داییاش
شهراد بعد اولین ارایشگاهش
کیک تولد بابایی
پسر خندان من ماشا اله
چند تا از شیطنت های پسرم
شهرادی در خواب ناز
الانم سخت مشغول شیطنتی که دیگه نمیتونم ادامه بدم.
ایشالا همیشه سلامت باشی نفس مامان.....