پسرم هفت ماهه شد.
سلام شیطونک ما . هفت ماهه شدنت مبارک پسرم نازم.
بخاطر شیطنت ها و وروجک بازیای تو هست که مجبورم ساعت یک شب که تو خوابی برات بنویسم. آخه نفس من این روزا خیلی فعالی و ماشاالله کسی جلو دارت نیست نمیتونم لحظه ای ازت چشم بردارم و به کارام برسم. حتی مواقعیم که دارم کار میکنم باید همش بپای تو باشم که یوقت داری خودتو رو زمین میکشونی سرت به میز تلویزیون و پله و پای مبل و .... نخوره مگر مواقعی که بزارمت توی روروعک که اونم زیاد حوصلشو نداری. خلاصه که عشق من باهات مشغولم تا شب.
از وقتی شش ماهت تموم شد کلا غذا خور شدی از پوره و حریر بادام و فرنی و سوپ و... بهت میدم که از بین اینا سوپ رو خیلی دوس نداری و اینکه متوجه شدم غذای گرمو با اشتهای بیشتر از سرد میخوری. غذای از شب قبل رو نمیخوری بخاطر همین برات یه وعده ای میپزم . الان چند روزم هست که یه روز در میان یه زرده تخم مرغ هم به لیست غذات اضافه شده.
برا قد و وزن هفت ماهگیت که رفته بودیم وزنت هشت کیلو و هفت صد گرم بود با لباس. که مسئول درمانگاه گفت نرماله اما خیلی وزن نگرفته و یه ازمایش خون ازش بگیرین که کم خون نباشه. اما هفته قبل که برای مریضیت برده بودیمت پیش دکترت گفت با توجه به وزن تولدت و زود دندان در آوردنت و مریضی اخیرت وزنت نرماله و کلیم ویتامین و قطره های تقویتی برات نوشت.
حالا من دارم سعی خودمو میکنم تا یکم پسرم تپل مپل بشه. دیگه از خودت بگم غیر سینه خیز رفتنت خیلی اوقات حالت چهار دست و پا هم میشی دو قدم نرفته یهو ولو میشی. خوابتم چند روزه بهتر شده سر و صدا نباشه دو سه ساعت میخوابی. به تازگیم وقتایی که با خودت تنهایی وسط آواز خواندنت صدای ددد و ب ب ب رو هم در میاری.
راستی مامانی هفته قبل رفتیم تولد ده سالگی ساراجون دختر عمو حسین. که کلی خوش گذشت. و مثل هر سال زن عمو سمیه سنگ تمام گذاشته بود. شما کمی بعد ورود خوابت برد و حدود یه ساعت بعد وقتی دخترا داشتن بادکنک ها رو میترکوندن و با برف شادی خوشحالی میکردن بیدار شدی و بعدش دیگه سرحال بودی. دو تا از عکسایی که سارا و دوستاش گرفته و شما هم توش بودی رو میزارم تا برات یادگاری بمونه عزیز دلم.
اینجا وقتیه که شهراد لباس پوشیده منتظر باباشه تا بیاد و بریم قد و وزن هفت ماهگی.
شهراد کوچولوترین مهمان تولد ساراجون
دیگه حرفی نیست و مثل همیشه برای دیر اومدن و بروز کردن ویلاگت شرمندتم. طبق معمول عاشقتیم بی نهایت و میبوسیمت هزار تا رویای من و بابایی.