اولین گردش خارج از شهر شهرادی " آبشار غول سنگ "
سلام پسر گلم. امروز بیست و هشت مرداد روز سه شنبه هست. تنها فرصتی که از اول هفته نصیبم شد تا برات از تفریح بیرون از شهر که رفتیم بنویسم. این جمعه همراه خاله زری و خاله منیره تصمیم گرفتیم بریم آبشار غول سنگ. نزدیکای ظهر بود که از شهر خارج شدیم و تا برسم اونجا که حدود 75 کیلومتر از شهر فاصله داره دو ساعتی طول کشید. آبشار شلوغ بود اما هوای اونجا با درختای بزرگ و رودخونه خوشگلش عالی بود. شما اونروز پسر فوق العاده خوبی بودی که بیشتر وقت توی ننو کوچولوت که برده بودیم خواب بودی. هوای عالی با نسیم ملایم که میوزید رو حسابی دوست داشتی.
بخاطر وجود گلت نتونستم برم همه جای اطراف رو ببینم اما بازم خوش گذشت و ما فقط به چند تا عکس که با بابایی روی پل چوبی رودخونه گرفتیم بسنده مکنیم تا دفعات بعدی که تو بزرگتر بشی عزیز دلم. البته دفعه دیگه دسته جمعی به اتفاق بقیه خاله ها که اینبار باغ خاله شهلا به پسته چینی مشغول بودن میریم...
اون روز تا ساعت حدود هفت غروب اونجا بودیم و بعد راه افتادیم. وسط راه از دشت های کنار جاده مقداری محصول جالیزی تازه گرفتیم و تا برسیم خونه کاملا شب شده بود. بعدشم همگی اومدن خونه ما کمی استراحت کردن و باز شام که از قبل خاله زری درست کرده بود رو در پارک معلم خوردیم. وقتی رسیدیم کلی خسته بودیم و اونشب به لطف خدا شما ساعت دو خوابت برد .
راستی عزیزم چون هنوز سیستم مشکل داره و باباییم وقت نکرده اساسی درستش کنه نتونستم ادامه واکسنت رو برات تو پست قبلی بذارم اما شما فقط همون شب یکم بیقراری کردی اما از تب شکر خدا خبری نبود و فردای اون روزم چند بار روی پاهات حوله گرم گذاشتم و قطره دادم تا مثل قبل سر حال شدی پسرم. دنیا دنیا عاشقتیم.
در ابتدای ورود به آبشار و هوای علی که دوست داشتی
شهرادی مثل یه لرد ژست گرفته.
روی پل چوبی که نمیدونم چرا اینقد نورانی شدی
این عکسم یه روز قبلش که با خاله زری سر یه باستیل بگیر و بکش دارین. مادر فدای اون نگاهت بشههههههههه