زندگی من شهرادزندگی من شهراد، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

همه زندگی من و بابایی

شهرادی شب و روزش رو گم کرده!!

1393/5/16 18:14
نویسنده : مامان شهناز
580 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگ و نازم. چشم و چراغ آلونک ما.محبتمحبتمحبتمحبتمحبت

الان دیگه داره دو ماهگیت تموم میشه. و دو روز آینده واکسن داری میگن این واکسن یکم بچه ها رو اذیت میکنه.ایشالا که به سلامت این مرحله رو میگذرونی عزیزم. چند وقتیه که نتونستم بیام و برات مطلب جدید بزارم ویندوز مشکل پیدا کرده و باباییم طبق معمول وقت نداره باید  هزار مرتبه بهش یاداوری کنی که یه کاری برات انجام بده . والان با کلی مکافات و تاخیر در خدمت خاطرات  کودکی گل پسری هستم. اینم جدید ترین عکس شهرادی عشق ما.

شهرادم پسر کوچولوی من، مدتیه که شبها تا دیر وقت بیداری و منم پا به پای تو بیدار. وقتی ماه رمضان بود دلم خوش بود که بیشتر مردم مثل من بیدارن و تنها نیستم.اما بعد از اون غصه میخورمکه همه مامان ها و نی نی هاشون الان خوابیدن ،جو جوی من چرا بیخوابی میزنه به سرش؟ اما دیگه بهش عادت کردم. میدونم هر کاریم کنم راحت تا ساعت چهار صبح بیداری. اگرم یه شب زود خوابت ببره باز این منم که از خوشحالی بیخواب میشم.این شده داستان خواب ما...

البته مامانی شکر خدا و وگوش شیطونه کر از اون بچه هایی که گریه مینن و دل درد دارن نیستی که من و بابایی رو اذیت کنی ما هم باهات بازی میکنیم تا وقتی خسته بشی و نم نم بخوابی چون اگه کاری به کارت نداشته باشیم حوصلت سر میره و غر میزنی. یا بهت شیر میدم یا میذارمت روی پاهام یا اینکه وسط من و بابا میذارمت و بازی میکنیم تا بالاخره توی یکی ازین مراحل که هی تکرار میشه خوابت ببره که بازم ترجیح میدی وسط ما باشی..... ای فسقلی ناقلا....

بعضی شبها هم که هیچ کدوم ازین کارها تاثیر نداره بابایی میفرستت تبعید و من به ناچار یکم اونطرفتر می خوابونمت تا بعد از کلی دست و پا زدن با چشم هایی که توی تاریکی گشاد شدن یواش یواش خوابت میبره.  عشقم نمی دونی چقدر دلم برات میسوزه اما چاره ای دیگه نیست.

 بارها به توصیه عزیز جون از بعداز ظهر نذاشتم بخوابی تا مثلا شب زود خوابت ببره و اینجوری برنامت تنظیم بشه. اما بازم همون آش و همون کاسه بود و برنامه بی نتیجه تموم شد بازم نخوابیدی آخه خودت بگو مامانی بچه به این کله خشکی کی دیده که بیخود و بی جهت نخوابه؟؟

از موضوع خواب که بگذریم که ایشالا در آینده های دور درست خواهد شد در کل پسری هستی عالی باب دل من و بابایی چشم نخوری ساکت، خندان، آرام.  توی حموم هیچ صدایی ازت در نمیاد. اننگار نه انگاری .خیلی وقته گردنتو نگه میداری و  با دقت اطرافو رصد می کنی بعضی وقتا چنان با دقت به یه دیوار سفید و خالی خیره میشی  که شک میکنم. نگاه میکنم ببینم چیه که اینطور زل زدی بهش میبینم دیوار خالیه . از خودم خندم میگیره که یه بچه دو ساله سرکارم کذاشته. 

در کل عزیزم ،خواب صبحت، وقتای سر حالیت، پی پی کردنت، حموم رفتنت که الان دوباره خودم میبرمت، و یا سه پیمانه شیر خشک خوردن موقع خوابت همه و همه روی برنامه هست یه موقع هایی وقتی دارم نازت میکنم کلی میخندی و ذوق میکنی و از خودت صدا در میاری . اونوقته که از بوسیدنت سیر نمیشم .تا توان دارم بوست میکنم و تو مسخندی وای که هیچ لذتی بالا تر از این نیست . مامانی تا دو روز دیگه معلوم میشه وزنت چقدر شده که میام و زود برات مینویسم زندگی من.... بازم میبوسمت....( شانزده /مرداد)

ساعت یک نیمه شب شهرادی سرحال

   

ایا اثری از خواب ریده میشود. یه شب دیگه ساعت دو و ده دقیقه.

ساعت سه و ربع. چند شب بعد

شهراد در تاریکی. شاید بخوابه

شهراد جلوی کولر شاید گرمشه که نمخوابه. ساعت پنج صبح و بازم مقاومت

و اینم فردا صبحش که فکر کنم داره به ریش من میخنده!!          بوسبوسبوسبوسبوس                         

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (4)

مامان علی
19 مرداد 93 19:31
ماشالله هزار ماشالله ....چه ناز شده...عزیزم پسر منم نمیخوابه...دیووونه ام کرده
مامانِ بهار
19 مرداد 93 23:37
ترنم
20 مرداد 93 8:07
آخی عزیزم شهراد شیطون عجب بلایی ها البته عزیزم ناراحت نباش همه نی نی ها اینجورین پسر من در روز اینقدر آروم میخوابه که نگو چقدر دلم میخواد تو روز چشماشو باز کنه ولی همینکه شب میشه شب زنده داریش شروع میشه و من بدبخت صبح با چشمای خواب آلود میام اداره البته خدا رو شکر شبا میریم خونه مادر شوهرم ب و ایشون یدار میمونه و من اینجوری کمتر اذیت میشم
مامان زهره
7 شهریور 93 12:22
امیدوارم همیشه تو کل زندگیت خندون وشاد باشی کوچولوی ناز
مامان شهناز
پاسخ
مرسی عزیزم