هفته 37 پسرم .
سلام پسرم . خوبی مامانی؟؟؟
منم خوبم روزهای آخر حالش برا خودش معلومه. مامانی دو روز قبل رفتم نوار قلب خوشگلتو گرفتم و شکر خدا خوب بود. البته اینکه بر خلاف میل مزاجیم مجبور به خوردن یه عالمه آب نبات (تنها چیزی که میلم میکشه) شدم تا شما بیدار بشی و تکون بخوری و شما هم بر خلاف شلوغ بازی های همیشگی با اینکه بیدار بودی اما خودتو مظلوم کرده بودی و جیک نمیزدی. کلی باهات ور رفتم تا نوار قلبت خوب در بیاد. اما وقتی توی مطب نشستم شروع کردی به ورجه و وورجه!! آخه مامانی این چه کاری بود؟؟!!
دکتر از نوار قلبت راضی بود و از دردهایی که جدیدا مدام میگیره و ول میکنه گفت خوبه داره زمان زایمانت میرسه. بهم یه قرص داد که برا چند روز بخورم تا این هفته تموم بشه و به بعدش دیگه اگر هم اومدی مشکلی نیست. قراره هفته بعد باز با نوار قلبت برم پیشش.
اما عشق من مشکلی که هست اینه که بابایی میگه تلاشتو کن برا زایمان طبیعی که جراحی نشی. اما من خیلی میترسم شب و روز همش با استرس میگذره و اصلا آمادگیشو ندارم.
.... و دیگه اینکه خارش های پوستی خیلی اذیتم میکنه تو اینترنت گشتم چیز خوبی ننوشته بودن. اینکه میتونه علتش بیماری کبدی باشه. و باعث زایمان زودرس و در بعضی مواقع مرگ جنین میشه. باید به محض اینکه بچه رسید زایمان انجام بشه وگرنه خطرناکه این خبر حسابی من و بابایی رو بهم ریخت و نگران کرده. امروز باید برم دکترم برام آزمایش مورد نظر رو بنویسه که اگر خدای نکرده مشکلی بود سریع دست بکار بشیم.
مامانی دعا کن این دم آخر مشکلی پیش نیاد و تو سالم بیای پیشمون وگرنه من و بابا رضا....... دنیای من بازم خبرها رو برات مینویسم.
(با اینکه هوا آفتابیه اماداره رعد و برق میزنه و بارون میاد)