زندگی من شهرادزندگی من شهراد، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

همه زندگی من و بابایی

سونوگرافی تعیین جنسییت.

1392/11/10 14:38
نویسنده : مامان شهناز
351 بازدید
اشتراک گذاری

دردونه مامانی سلام. خوبی گل پسرم؟قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

مامانم خوبه و سر حال تر از همیشه. .

   

می خوام داستان سونوگرافی رفتنم رو بگم و تعیین جنسیت.روز اول بهمن بابایی موقع برگشت از اداره برام نوبت گرفت واسه فردا صبح ساعت 9:30 دقیقه. بابایی گفت فردا باید تنها بری چون من سمنان جلسه دارم.

خیلی پشیمون شدم. کاش میذاشتم برا  یه روز دیگه که باباییم بتونه بیاد.ولی خب نمیشد کاریش کرد باباییم با تمام ذوقش مجبور بود بره.

و فردای اون روز ساعت هفت رفت و من با یه دنیا استرس تنها موندم. منم ساعت معین توی مطب حاضر شدم. خوشبختانه خلوت بود و سریع نوبت من شد. زیر لب آیت الکرسی می خوندم که یه وقت مشکلی نداشته باشی و همه چیز طبیعی باشه.

دکتر ملکی خیلی مهربان و خوشرو هست و شروع کرد به بررسی وضعیتت و دستیارشم مشخصات رو ثبت می کرد.. دکتر گفت:جنسیت پسر!! گفتم :پسره؟؟ گفت: آره مگه بده؟ گفتم: برا منکه فرقی نداره ولی فکر کنم باباش بیشتر دختر خواسته باشه.

بعدشم درمورد تکونات گفتم که دکتر گفت معمولا هفته نوزده شروع به تکون می کنن. پسرتون زود راه افتاده. بعدشم صدای قلبتو شنیدم و در مورد سالم بودنت هم شکر خدا همه چیز عالی بود. دستای کوچولوت بسته بود که دکتر چند بار زد روی دلم تا انگشتای نازتو باز کردی،پنج تای کامل. که انگار دستای بابایی کوچیک شده بودن. وزنتم توی هفته  که الان هستی 250 گرم بود.همش یه ذره ای پسر مامان!!ماچماچماچ

    

به بابایی منتظر پیام دادم. بعدشم خاله زری و عزیزجون زنگ زدن و تبریک گفتن. امروز عزیز و آقاجون همراه خاله منیره اینا دارن میرن تهران استقبال خاله شهلا اینا که از کربلا میان 

منم چون تنها بودم رفتم خونه خاله زری و به مامان بابایی زنگ زدم که خیلی خوشحال شد و برامون دعا کرد. خلاصه تا عصر که اومدم خونه و بابایی هم تازه رسیده بود.

           

منم برگه سونو رو بهش دادم و همه جاشو خوند و جنسیت که نوشته بودنxy گفتم ناراحتی؟ گفت: اصلا. برای من فقط سالم بودنش مهمه فقط همین. میتونم بگم حتی خیلی بیشتر هم ذوق کرد. بعدشم کلی مامانی رو ناز کرد و از خودش احساسات نشون داد و آخرشم گفت:برات یه کادو خوب میخرم.

وقتی هم پسرمون دنیا اومد بزرگترشو میخرم. اون روز یه روز عالی توی زندگی من بود پر از هیجان و احساسات . . . که من و گل پسر و بابایی شریک بودیم در کنار هم. . . پسر منی!!!!قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

                          

       

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان محمد صدرا
10 بهمن 92 16:43
ایشاا... همیشه صحیح و سالم باشه گل پسرت عزیزم
مامان شهناز
پاسخ
قربونت لطف داری.
مامان سبحان
10 بهمن 92 16:47
سلام..خوبی مبارک باشه عزیزم امبدوارم پسرت به سلامتی بدنیا بیاد....ممنون که به من سر میزنی..رمز وبلاگمو تو نظر خصوصی واست میفرستم.به کسی نده ..ممنون
مامان شهناز
پاسخ
سلام ممنونم.امیدوارم همه نی نی ها صحیح و سالم دنیا بیان از جمله سبحان جون. ایشالا. بابت رمزتم تشکر بازم بهم سر بزن.
مامان خانمی
12 بهمن 92 11:40
سلام عزیزم تبریک میگم که تو هم داری مثل من صاحب یه گل پسری میشی. نکته جالبش اینه که بابای محمدسجاد هم دوست داشت بچه دختر باشه اما وقتی فهمید پسره بازم خیلی خیلی خوشحال شد و گفت همین که سالم باشه برام مهمه. مواظب خودت باش
مامان شهناز
پاسخ
سلام ممنونم.آره دیگه حکمت خداست . نمیشه کاریش کرد.واقعاهم سالم بودنشه که اولویت داره.
مامان ایمان
13 بهمن 92 16:24
سلام عزیز مبارکککککککککککککککک انشالله به سلامتییییییییییییی چش روی هم بزاری اومده پیشتتتتتتتتتتت مواظب خودت باشششششششششش
مامان شهناز
پاسخ
سلام قربونت مامانی ایمان.
گروه طراحی سیاه و سفید
25 بهمن 92 20:49
به به چه نی نی خوشملی مامانی بابایی عید نزدیکه هاا قالب تکونی نمیخوای بکنی با عکس نی نی خوشملت بدو بیا سیاه و سفید به ده نفر طراحی رایگان انجام میده نفر اول قالب با عکس دلخواه رایگان نفر دوم اسلایدر شو بالای وبلاگ با عکس دلخواه 8نفر دیگر تقویم با عکس دلخواه هدیه میده هاا بدو بیا تا دیر نشده یه سر بزن دست خالی نمیری
مامان ایمان
26 بهمن 92 4:17
سلام شهناز جون آیپم سر بزن بوسسسسسسس
مهناز
1 اسفند 92 9:18
سلام عزیزم خیلی وبلاگ پسر کوچولوت قشنگه.ایشا ا... پسرکوچولت صحیحو سالم دنیا بیاد از هیمنجا می بوسمش کوچولوتو
مامان شهناز
پاسخ
سلام مهناز جونی. با اینکه میدونم سرت شلوغه بهمون سر میزنی یه دنیا خوشحال شدیم. بازم بیا ازین ورا.