چهارده ماهگی خوشگل پسرو نهمین و دهمین دندون.
سلام شهراد خوشگلم. پسر خندان ما که هر کی با یه نگاه ازت خوشش میاد. بس که تو دل برو و جیگریی
بعد از ظهر مردادت بخیر. الان که دارم برات مینویسم شما حدود دو ساعتی میشه خوابی و هر لحظه امکان بیدار شدنت هست. مامانی از تولدت به بعد ماشالا حسابی فعال شدی از هر لحاظ و اینکه کامل به راه رفتن مسلط شدی و میدویی. جدیدا صبح ها سحر خیز شدی حدود نه تا نه و نیم بیداری و وقتیم بیدار میشی خودت از تخت میای پایین و شروع به پرسه زدن تو خونه میکنی و وقتی میبینی خبری نیست میای توی اتاق و هر کاری ازت بر میاد انجام میدی تا بالاخره پاشم.
اول یه شیشه شیر بعدم صبحونه که یکی از این موارده...یا املت یا نون و پنیر و یا خامه و مربای البالو با نون تست. که کلا به زور و هزار حقه باید بخوری . یکم بعد قطره آهن و ویتامین آد همراه با میوه میدم که خدای نکرده دندوانای سفیدت سیاه نشن. الان دیگه نسبت به هر اهنگ شادی نای نای میکنی و فقط اهنگ های ضبط شده توی فلش رو قبول داری وقتی اونا رو میزاریم حسابی محو میشی و میشه حسابی مانور داد که من همیشه برای غذا دادنت همین کارو میکنم.
غذای ظهرم به بهانه ماست شکر خدا بهتر میخوری و بین ساعت یک تا دو میخوابی تا یکی دو ساعت. وقتیم بیدار میشی دیگه خواب برا من و بابایی حروم میشه. کوچکترین وقتی پیدا میشه دوتاییمون باهات بازی میکنیم که بیشتر توپ بازی رو ترجیح میدی و تو اگه تا شبم یکی پیدا بشه برا بازی همراهی میکنی.
یه موقع هایی هم که من مشغول کارم و تو تحمل تنها بازی کردن رو نداری مدام دنبال منی و به هر چی دست میزنم هی میگی ای چیه؟ ای چیه؟ اگه صد بارم بهت بگن فقط میپرسی. یا تلفن زنگ میزنه میگی کیه؟ الان غیر چیه و کیه مامان و بابا و در در هم میگی و حرفهای زیاد و یکسره ای که نمیشه حتی یک کلمه از توش دراورد. و گوشی یا کنترلم میگیری زیر گوشت و راه میری و حرف های نا مفهوم و ادامه دار.....این شده کارت پسر من.
خلاصه هر چی بگم از جنب و جوشت کم گفتم الان دیگه جایی نیست توی خونه که کشف نکرده باشی. از روی مبلها و تخت ها ...از دست تو نه گوشی آیفن سر جاشه نه تلفن و کنترل های تلویزیون و گوشی ها. بیشتر وقتها وسایل خونه رو از جاهایی پیدا میکنیم که اصلا فکرشم نمیشه کرد از فلش زیر فرش تا پستونکت پشت کنسول اینه و شمعدان و کنترل توی گلدان.....
و بابا هم چقدر ذوق میکنه برای این کارات. بیشتر وقتها از اداره زنگ میزنه شهرادی کجاست دلم براش تنگ شده و یا به بهانه های مختلف وسط روز میاد خونه و وقتیم میرسه تو میری بغلش و پایین بیا هم نیستی.....
شبها هم ساعت یک میخوابی و تا صبح کوچکترین حرکتی نمیکنی دیگه مامانم این مفصلی از کارهای یه سالگیت به بعد بود. که یکم به درازا کشید....
راستی یه هفته ای میشه یکی از دندون های آسیاب سمت چپت بیرون اومده و همون دندون سمت راستم دیروز رویت شد مبارکت باشه دنیای من...دو تا دندون اسیاب پایینتم زیر لثه مونده که دیگه چیزی نمونده تا اومدنشون ..... اگه بدونی وقتی این دوتا مروارید سفیدتو دیدم چقدر باهات خوشحالی کردم و ذوق کردم خدا میدونه. آخه خیلی وقت بود منتظر دندون های آسیابات بودم. بقیه لثه ات هم متورم شدن...... که خبر میدن بقیه هم به زودی در راهن.. فدای تک تکشون بشم من.....
برا تولد چهارده ماهگیت با بابایی و خودت رفتیم بیرون و از این ساعت خوشمون اومد که برات خریدیم عشقم تا بزنیم به دیوار اتاقت مبارکت باشه.....
اینم چند تا از عکس از وروجک بازیای اخیرت.
ببخشید پسرم یکم مریض حال بودم نتونستم برات تزیین کنم ایشالا دفعه بعد جبران میکنم
عکس اخرم مربوط میشه به کشف اخرت که یاد گرفتی از صندلی بری بالا و کوار و کم و زیاد کنی. عیب نداره فدات شم تا میتونی کشف کن و لذت ببر که من و بابا زنده ایم و ذوق میکنیم برای همین از در و دیوار بالا رفتن هات....