اولین تولد شهراد نبض زندگی ما....
سلام همه وجودم... تولد یک سالگیت مبارک عشق من و بابا..
ببخشید جشن یکسالگیتو چند روزی با تاخیر مینویسم برات....شرمنده مامانی...
برات بگه مامان شهناز که روزهایی که برای تولد تو در گیر بودیم از بهترین روزهای زندگی من و بابات بود . همه کارها رو با ذوق و شوق برات انجام میدادیم. همه میگفتن جشن یه سالگی سختی های خودشو داره به خاطر این یه جشن کوچیک دوستانه که فقط خاله ها و عموها و چند تا از دوستای من بودن اکتفا کردم.
اول بعداز ظهرش یه مراسم زنونه گرفتیم که بیشتر میخواستم با پسرم عکسهای خصوصی خوشگل بگیرم که قبل اومدن مهپان ها گرفتم عکسی که توی جشن ختنه سورانت نگرفته بودم.... بعدم که مهمان ها عصرانه خوردن و مراسم تموم شد عمو هات و شوهر خاله ها و دایی رضا برا شام اومدن که بازم همه زحمات مراسم به عهده عزیز بود. و برای زحماتش همیشه دستبوسش هستیم....
البته در کل مراسم گرفتن زحمات خودش رو داره که یه روز خاله شهلا اومد کمکم و بیشتر خریداتم پسر خاله امین زحمتشو کشید طفلک با اینکه فرداش امتحان آخر ترم داشت اما تا اخر خرید همراهیم کرد ان شاء الله که قبول و نمره عالی بگیره.... و روز اخرم که بابایی کارا رو تموم کرد.
بازم توی مراسم پسر ساکت و صبوری بودی بهت افتخار میکنم نفس من. و تا غروب صدات در نیومد و بعدشم خوابت گرفت و برا شام به چرت یه ساعته زدی. با اینکه زیاد شلوغ نبود اما پول خوبی جمع شد که گذاشتم تو حسابت روی پولهای ختنه و عیدی هات.... راستی مامانی کادوی اولین تولدتم از طرف بابایی سکه ای بود که به عنوان پرکار ترین کارمند اداره بهش دادن و او هم با تمام وجودش تقدیم کرد به تنها بهانه زندگیش. ...مبارکت باشه و به امید خدا برسه روزی که خودت از پول های سپردت به شادی استفاده کنی.... امین....
چند روز بعد تولدتم رفتیم در مانگاه و واکسن یک سالگیتو توی بغل بابا بهت زدن که شاید گریت دو ثانیه هم نشد ینی هنوز گربه نکرده ساکت شدی. گفتن این واکسن راحتی هست و احتیاج به مراقبت زیادی نداره.... و خیلی از وضعیتت راضی بودن هم وزن و هم قد که گفتن ماشالا قد بلندی.....
راستی پسرم شیطنت هایی میکنی وحشتناک که من و بابا رو هر لحظه به شگفت میندازی و لحظه ای نیست که ارام بشینی
وحرف اخر ایکه امشب اولین افطاری ماه رمضان بود که خونه خاله شهلا دعوت بودیم و کلی خوش گذشت....و سر راه رفتیم چند تا عروسک فنری برا سقف اتاق پسرمون خریدیم.....
دیگه نفس من حرفام تموم شد چند تا عکسی که این ماه گرفتم ازت و تولدت رو برات میزارم میبوسمت
بعد از زدن واکسن یک سالگی خونه خاله شهلا
ایشالا صد ساله بشی پسر دوست داشتنی من و همیشه سالم و موفق باشی عشقم......